تأملی پیرامون مفهوم زمان و مکان نزد خدا
«خداوند لازمان و لامکان است». بحث بر صدق و اثبات این گزاره موضوع سخن ما نیست. به دلایل بسیاری صدق آن اثبات میشود. زمان و مکان مخلوق خداست و خداوند محاط مخلوق خود نمی شود. شاید درک و تصور آن به فهم معمول درنیاید، لیکن به بیان چند مورد و پرسش پیرامون آن خواهیم پرداخت.
1. علم خداوند و مسئله «جبر و اختیار»
یکی از اشکالات معمول که درباره این مسئله مطرح می شود تعارض اختیار انسان و علم خداوند به عمل انسان است. خداوند بیزمان است و در حیطه زمان محصور نیست، علم خداوند و عمل او نیز زمانمند نیست و علم و عمل او به سبب واقع شدن در عالم امکان و مادی است که دارای زمان می شود؛ در نتیجه علم او به عمل ما دلیل بر سلب اختیار نیست.
2. زبان متن مقدس
از آن زمان که با اتیمولوژی و اهمیت و جایگاه زبان در فرآیند تفکر و هرمنوتیک کمی آشنایی پیدا کردم، این پرسش همراهم بوده است. متن [واژههای] قرآن از جانب خداست، خداوند هم بیزمان است، لیکن از آنجا که کلمات [افعال] برای انتقال معانی چارهای جز زماندار شدن ندارند، زماندار نازل میشوند. چه بسا زمان و معنایی که از آنها بطور معمول به ذهن متبادر می شود، منظور نباشند. و حقیقت قرآن آن است که واژهها و افعال حجاب آن نشده اند.
آیه ابتدایی سوره مبارکه واقعه، از وقوع امری در گذشته خبر می دهد-با در نظر گرفتن زمان فعل، در نفسیر آمده است از آنجا که وقوع قیامت و رستاخیر و حسابرسی به اعمال و ... آن مقدار حتمی و تخلف ناپذیر است که زمان گذشته برای آن بهکار رفته است. لیکن با توجه به آنچه بیان شد قیامت و بهشت و دوزخ و ... در نزد خداوند برپاست. قیامت و رستاخیر برای ما مخلوقات که در بند زمان و مکان هستیم هنوز واقع نشده است. بنابراین آنچه در سوره واقعه آمده است نه وصف بهشت و جهنم، بلکه گزارشی است از رخدادی در حال وقوع. السابقون السابقون,اولئک المقربون,فی جنت النعیم ...
[آیا ویژگی های دستوری و زبانی –و البته در درجه بعد واژگانی- در ایجاد و نضج تفکری شخصی مؤثر است؟! یعنی کسی به واسطه زبانی که با آن می اندیشد حیطه و فضا اندیشهورزی او محدود میشود؟ آیا آموزش زبانهای دیگر تأثیری-و یا تغییری- در این فرآیند دارد و یا شخص با زبان مادری خود می اندیشد؟ نمی دانم ترتیب صیغههایی که در زبانهای مختلف وجود دارد را چه کسانی مرتب کرده اند لیکن در زبان عربی صیغه ها از اول شخص غایب آغاز می شود و در فارسی و انگلیسی این ترتیب از اول شخص مفرد. از این تقدم می توان تنایجی گرفت که از بیان آن صرفنظر میکنم.]
3. ملائک و مسئله «خلقت انسان»
از آنجا که ملائک مجردند و جسم مادی ندارند بیمکانند و از آنجا که حرکت ندارند بیزمان. لذا علم ملائک از جنس علم خداوند است. با این زمینه به بررسی آیه 30 سوره مبارکه بقره خواهیم پرداخت که مربوط به خلقت نخستین انسان است.
«و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه,قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک, قال انی اعلم ما لاتعلمون.»
به قرائن فراوان فساد و خونریزی که ملائکه از آن خبر می دهند نمی تواند مربوط به نوع دیگری از انسان و یا شبه انسانهایی باشد. این پرسش مطرح است با توجه به علم ملائک و عقل محض بودن آنها چرا و چگونه چنین پرسشی ابراز می دارند؟!
حقیر می گوید- این آیه اشاره است به واقعه کربلا و منظور از فساد و خونریزی همانا به شهادت رساندن اصحاب امام حسین(ع) است و آنچه مورد اشاره خداوند است همانا مقامی است که امام حسین(ع) در همان زمان و مکان در نزد خداوند پیدا می کند. گویا ضعف –و شاید تفاوت- علم ملائک در درک غیب و باطن امور است. در ادامه همین آیات است که خداوند خطاب به ملائک می گوید که من غیب می دانم: «قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض». پیداست که بی زمانی و بی مکانی سبب علم به کل نمیشود. البته جای تذکر و تأمل بیشتر است که ملائک در پاسخ به درخواست خداوند درباره خبردهی آنها از «اسماء» ابراز می دارند:«لا علم لنا الا ما علمتنا». هویداست که این علم اگر اعطائی نباشد محدود شدنی به اراده خداوند است. که این هم جای پرسش و تأمل بیش از این دارد.
بماند تا وقتی دگر.